هفته سوم
قشنگم ، 18 بهمن 15 روزت شد و باید قطره A+D رو شروع میکردیم روزی 20 قطره ، اصلا طعمش رو دوست نداشتی .یه شب نیمه های شب بود بیدار شدم برم دستشویی دیدم همه خوابن و تا پام رو از اتاق گذاشتم بیرون تو بیدار شدی رفتم اتاق مامانی دیدم خیلی خوابه رفتم بالا سر رضا دیدم اونم خوابه عمیقی رو داره دلم برای همه سوخت بغلت کردم و 2 تایی رفتیم دستشویی فرنگی ببین دخملم چه آموزشی بهت دادم از حالا رضا هم رفت دوبی برای ماموریت و ما هم هنوز خونه مامانی هستیم . رفتن رضا برای همگی سخت بود هم خودش دلش پیش تو بود هم من از نبودنش ناراحت بودم فکر کنم تو هم دلت براش تنگ شده چون شبا دیگه نمی خوابی و بیقراری میکنی . دیگه هیچ کس شبا نمی خوابه از سرو صدای تو همه ...