رضا از روزی که برگشته شبا میره خونه خودمون ، این یعنی من و تو هم باید دیگه یاد بگیریم 2 تایی زندگی کنیم و بی خیال خون مامانی بشیم تو این هفته آموزشهای بنده داره کامل میشه حمام بردن ، لباس پوشوندن ، تعویض پوشک و...... خلاصه مامان شدن به صورت جدی و حرفه ای ولی واقعا کسی برای بیداری و بیقراری شبها نمی تونه کمکت کنه خیلی اذیت میشی ؟ یا نه ما اذیت میشیم ؟ نمی دونم کاش می دونستم چیکار برات بکنم . چهارشنبه 27 بهمن تولد باباکاظم رو گرفتیم آخرای شب من شروع کردم به کمک خاله جونت جمع جور کردن وسایل ، یه اضطراب بدی داشتم ولی باید بالاخره این کار رو میکردیم ، تصمیم رو گرفته بودم برگردیم امشب خونه خودمون . تا صبح تنهای راه بردمت قصه گفتم لالایی خو...