بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

باران بهاری

در حسرت یک ساعت خواب

1389/12/17 3:11
نویسنده : باران
292 بازدید
اشتراک گذاری

دخملم  بهمن ماه تموم شده از روزی که از خونه مامانی آمدیم صورتت داره جوش میزنه و هر روز بیشتر میشه شدی رنگ لبو و بیقراریت هم بیشتر شده

من و رضا که مرده یک ساعت خوابیم ، شبا رو شیفتی می خوابیم ، بعضی شبا هم رضا اضافه تر شیفت میده  آخه من واقعا نمی تونم خواب وقتی شیر می خواهی بیدارم میکنه .

حالا یه خاطره از خودم در می کنم ، رضا رو یه شب بیدار کردم که 1-2 ساعتی نگهت داره طفلکی آنچنان رفت توی در و دیوار که نگو بعدشم بغلت کرد یک ، دو ، بردت بالا ، بعدش پائین آوردت داد دستم و گفت این گشنشه و رفت سر جاش به 2 ثانیه هم نرسید خوابش برد ناراحت

البته رضا همه کارای خونه رو میکنه تا من تو رو نگه دارم خوب معلومه شب دیگه طاقت نداره برای بیدار موندن

بازم مثل همیشه مامانی به دادمون میرسه  خدا خیرش بده کلا زندگی فعلا معنی یه لحظه چرت زدن رو میده .niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سودابه
31 تیر 90 19:59
دیگه دیگه.اینطوریاس که میگن بهشت زیر پای مادران