هفته چهارم
رضا از روزی که برگشته شبا میره خونه خودمون ، این یعنی من و تو هم باید دیگه یاد بگیریم 2 تایی زندگی کنیم و بی خیال خون مامانی بشیم تو این هفته آموزشهای بنده داره کامل میشه حمام بردن ، لباس پوشوندن ، تعویض پوشک و...... خلاصه مامان شدن به صورت جدی و حرفه ای
ولی واقعا کسی برای بیداری و بیقراری شبها نمی تونه کمکت کنه خیلی اذیت میشی ؟ یا نه ما اذیت میشیم ؟ نمی دونم کاش می دونستم چیکار برات بکنم .
چهارشنبه 27 بهمن تولد باباکاظم رو گرفتیم آخرای شب من شروع کردم به کمک خاله جونت جمع جور کردن وسایل ، یه اضطراب بدی داشتم ولی باید بالاخره این کار رو میکردیم ، تصمیم رو گرفته بودم برگردیم امشب خونه خودمون .
تا صبح تنهای راه بردمت قصه گفتم لالایی خوندم . من یه سوال دارم باران خانم چرا نمی خوابی ؟؟؟؟؟؟
شدم یه آدم معتاد موقع غذا خوردن هم چرت میزنم آخر شبا ساعت 10-11 یکی ، دو ساعتی می خوابم که بتونم تا صبح بیدار باشم