خواب تو چادر كوه (ناهار تو پارك جنگلي)
اول از همه عيد فطر مبارك. اين اولين عيد فطرت بود. ان شا لله اولين جشن ماه رمضونت.
باران عزيزم، ميدوني چندوقت بود كه من و تو و مامان باهم صبحونه نخورده بوديم؟ روز چهارشنبه وقتي بعد ار نماز عيد فطر برگشتم خونه با صداي چرخش كليد تو در از خواب پريدي اما چون فكر نميكردي من باهات صبحونه بخورم دوباره خوابيدي. پنجشنبه هم كه منو ديدي فكر كردي آخر هفته تموم شد و از فرداش دوباره ميرم سركار. واسه همين هم وقتي عصري رفتيم پارك خيلي خوشحال شدي اما نميدونستي كه فرداشم باز من پيشتم و باهم ميخوايم برين پارك جنگلي...
اول از همه عيد فطر مبارك. اين اولين عيد فطرت بود. ان شا لله اولين جشن ماه رمضونت.
باران عزيزم، ميدوني چندوقت بود كه من و تو و مامان باهم صبحونه نخورده بوديم؟ روز چهارشنبه وقتي بعد ار نماز عيد فطر برگشتم خونه با صداي چرخش كليد تو در از خواب پريدي اما چون فكر نميكردي من باهات صبحونه بخورم دوباره خوابيدي. پنجشنبه هم كه منو ديدي فكر كردي آخر هفته تموم شد و از فرداش دوباره ميرم سركار. واسه همين هم وقتي عصري رفتيم پارك خيلي خوشحال شدي اما نميدونستي كه فرداشم باز من پيشتم و باهم ميخوايم برين پارك جنگلي.
وقتي رسيديم با تمام خوشحاليت آروم بودي و فقط دور و برت رو برانداز ميكردي. من با كمك بابابزرگ واسه خودمون جوجه درست كردم و واسه تو سيب زميني ذغالي.
تو كه عصري سيب زميني ذغاليتو خورده بودي كلي شارژ شدي و با بابابزرگ رفتي قدم زدن و برگشتني اين عكسو به مامان سفارش دادي.
راستي نكنه مامان بزرگ حسوديش شه كه وقتي باهاش رفتي سرسره بازي چرا عكس ننداختي؟ نه مثه اينكه خوب دلبري كرده بودي كه مامان بزرگ نه تنها حسودي نكرد كه بهت يه بادي گلبهي و شلوار خوشگل هم كادو داد.
آخ كه چقدر دلبر شدي...