بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

باران بهاری

هفته 34

هفته ۳۴ یعنی ۶ هفته کلا باقی مونده این حداکثر زمانیه که طول میکشه تا تو رو در آغوش بگیرم نمی دونم حسم پر از استرس و هیجانه احساس می کنم وقتی تو شکمم هستی بیشتر مال خودمی و راحت تر می تونم مراقبت باشم تازگی ها باهم بازی می کنیم تو پات رو فشار میدی بالای شکمم و من آرام شروع می کنم نوازشش کردن تو هم فشار رو کم می کنی و یه کمی اونطرف تر همین بازی رو با هم ادامه می دیم . جدیدا هم که صدای بابایی شده برات آشنا ترین کلام با اولین کلمه بابایی شروع می کنی ابراز وجود کردن . می ترسم دلم برای این روزا خیلی تنگ بشه ولی از طرف دیگه شوق دیدنت و در آغوش کشیدنت بهترین امیدمه توی این روزایی که حتی جوراب پوشیدن هم برام شده سخت ترین کار دنیا . نمی دونم مام...
19 تير 1390

روزی که باران آمد

هفته آخر دی خیلی برف امد وقتی ثانیه های آخر دی میگذشت خیلی احساس خوبی داشتم اینکه دی تموم شد و با شروع بهمن ماه میتونم تو رو بغل کنم از ساعت ۱۲ شب منتظر درد بودم میدونی اول بهمن جمعه بود و ما ۴۰ هفته رو پر میکردیم . از یه طرف هم نگران بودم که نکنه دیر شده باشه و از اول بهمن همش استرس داشتم که چرا دردا شروع نمیشه شنبه رفتم پیش دکتر و معاینه کرد و گفت فردا بیا برای سزارین گفتم من طبیعی میخوام گفت خودت میدونی ولی من ۲ شنبه آخر شب میرم مسافرت و نیستم برو فکرات رو بکن یه سونو هم بده که حجم مایع کیسه آب هم اندازه گیری بشه . وقتی امدیم تو ماشین مامان شروع کرد بیا فردا برو سزارین شو تو یه آدم تحصیل کرده ای زایمان طبیعی هزار جور مشکل د...
9 بهمن 1389