بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران بهاری

روز پدر

1391/2/11 17:30
نویسنده : باران
915 بازدید
اشتراک گذاری

26 ام خرداد روز پدر بود ، پارسال بهت قول داده بودم امسال بریم و برای بابا کادو خوب بگیریم ولی امسال هم نشد من از وقتی از شمال برگشتیم مریض شدم . روز پدر هم رفتیم فشم به دعوت باباکاظم خیلی خوش گذشت ولی من و مامان پرنیا و خاله سالاد خوردیم و 3 تایی مریض شدیم. ببخشید این چند وقت همش مریض بودم و به تو هم خوب نرسیدم .

برای بابا کاووس روز پدر و تولدش رو که 20 ام بود یکی گرفتیم اونجا هم خیلی خوش گذشت از فرداش مریض شدم .

رضا توی این چند وقت که من مریض بودم کلی خسته شده ، ببخشید .

بارانم سال دیگه قول میدم روز پدر خوبی برگزار کنیم. اینم عکسام از فشم .

قبل از این که بریم مامانم همش می گفت میریم ناهار بیرون . فشمه و کبابش ولی خبری از هیچ خوراکی نیست ، من گشنمه .

گشنمه پس مامانم گفت ناهار میریم بیرون

اینم دوستم ، مامانم تا لحظه ای که اونجا بودیم از این دوستم ترسید و همش بهش می گفت برو ، چرا ؟؟؟؟؟؟؟

اینم دوستم

خاله چه بازیهای خنده داری بلده هااااا ، خیلی خندیدیم .

آخ جون خاله چه بازیهایی بلده !آهان اینم جوجه کباب چه خوش مزه است

اینم جوجه کبابی که مامانم همش می گفت ، چه خوش مزه است .

روز پدر بود ما یه عکس با این بابامون نداختیم .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله غزال
2 شهریور 90 0:27
وااااااااااااااااااااای . خاله...عجب روزی بود....یادم نیاد بهتره...تا یک هفته مریض بودیم و من یکی از امتحانامو نتونستم برم...اول من رفتم نصفه شبی درمانگاه ...بعد مامانی زنگ زد که مامان تو هم رفته درمانگاه و صبح اون هم حالش بد شد....از هرچی سالاده بدم میااااااااااااااد ولی شما کلی عکس انداختی و بازی کردی و مامانت هم هی از این پیشی خوشگله فرار کرد