بارانباران، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

باران بهاری

لغتنامه باراني 3

پيشرفت قابل تحسينت توي اين يك هفته اخير واقعا من و بابا رو شوكه كرده عزيزم سزا = رضا دزال = غزال ( خاله غزال كه بالاخره بجاي علي كه اسم شوهر گراميشه و شما مدتهاست به هر دوشوم ميگي علي و بقيه هم بخاطر راحتي درك شما به زبون خودتون صحبت ميكنن ، حالا ديگه ميتومه اسم خودش رو بشنوه) سَلـــــــــــــــــــــــــــــــام = سلام ( البته بايد به همين كشيدگي باشه ) بشين من = من بشينم ( هم ميتونه حالت سوالي باشه هم تاكيد بد انجامش ) بوخور من= من بخورم سوسول = سنبل ( ما گليم ما سنبليم ...) احسان = دوست عزيزت كه فكر ميكنم به اندازه خاله غزال از شنيدن اسمش خوشحاله بَبَل = بغل پَيتو= پتو پُرببال= پرتقال عشق باران و خ...
27 آذر 1391

بعد از چند ماه

خيلي وقته حوصله و زمان براي نوشتن نداشتم .ببخشيد عزيزم، اما گزارش كاملي از روزاي اين چند ماه مينويسم:   اول ، گزارش سختيها : توي اين مدت چند بار مريض شدي و هر بار براي من و بابا يه تجربه جديد بود اولين بار توي خرداد ماه يه ويروس با علائم تب و اسهال گرفتي 5-6 روز تب داشتي و نصفه شبا بدتر ميشد ، الهي بميرم از خواب بيدارت ميكرديم و به هواي آب بازي ميبرديمت حموم شايد 2-3 بار توي شب حمومت ميكرديم ، توي تير هم يه ويروس جديد گرفتي فقط  3 روز تب بود اما اين آخري از همه سخت تر بود حدود 15 روز طول كشيد 1 هفته با تب بالا بود و دكتر مي خواست بستريت كنه كه با مخالفت من راههاي درماني ديگه رو امتحان كرد بارانم اين 15 روز خيلي خيلي ...
22 آذر 1391

لغتنامه باراني 2

عزيزم كلامت و صدات قشنگترين نواي زندگيمه ، دوست دارم فرشته كوچولو اين روزا تمام تلاشت براي برقراري ارتباط كلاميت با ديگران بامزه ترين لحظه ها رو براي اطرافيانت ايجاد كرده نَش شاشي= نقاشي ( عشق اين روزاي باران ) خوخا شُ شت= خدايا شكرت ( شروع غذا خوردن با ياد خداي مهربون كه نميدونم از كجا ياد گرفتي همه سر ميز بايد دستهامون رو بديم به هم و دعا كنيم ) مِسي= مرسي بِشَشيت= ببخشيد اِسي= احسان (دوست خوب و مهربونت ) سين سين= حسين حسين ( همراه با زدن سينه با شور حسيني زياد ) اَسَ= سلام ( الو سلام البته اين نوع سلام حتما نبايد پاي تلفن باشه ) عامو= عمو ( مجري هاي برنامه كودك البيته ار همه عزيزتر برات عمو پورنگ ) ع...
20 آذر 1391

لغتنامه بارانی

بارانم اين روزا خيلي شيرين شدي مامان جون ( هزار ماشاله ) هر روز يه كار جديد مي كني و يه كلمه جديد رو ميگي ( كلا ماه پر تلاشي داشتي ) ماه پيش دكتر توصيه كرد كه برات كتاب قصه هاي ريتميك بخونم تا زودتر بلبل شي خدا رو شكر جواب داد . اي چي ؟   = اين چيه ؟ عـــَـئ      = علي دَ ر دَ د َ ر    = در رو باز كن ، در بيار ، باز كن . عَيئز    = عزيز ( مامان بابايي ) عَم     = عمه دَه  = 10 در جواب هر سوالي كه با كلمه چند ازت بپرسيم  ( چند سالته ؟ ساعت چنده ؟ و ....) اَت    = ساعت جيش = كوچكترين اتفاق در پوشكت كه با صداي بلند ( جيش ، جيش )...
24 خرداد 1391

روز پدر

26 ام خرداد روز پدر بود ، پارسال بهت قول داده بودم امسال بریم و برای بابا کادو خوب بگیریم ولی امسال هم نشد من از وقتی از شمال برگشتیم مریض شدم . روز پدر هم رفتیم فشم به دعوت باباکاظم خیلی خوش گذشت ولی من و مامان پرنیا و خاله سالاد خوردیم و 3 تایی مریض شدیم. ببخشید این چند وقت همش مریض بودم و به تو هم خوب نرسیدم . برای بابا کاووس روز پدر و تولدش رو که 20 ام بود یکی گرفتیم اونجا هم خیلی خوش گذشت از فرداش مریض شدم . رضا توی این چند وقت که من مریض بودم کلی خسته شده ، ببخشید . بارانم سال دیگه قول میدم روز پدر خوبی برگزار کنیم. اینم عکسام از فشم . قبل از این که بریم مامانم همش می گفت میریم ناهار بیرون . فشمه و کبابش ولی خبری از هیچ خوراکی ...
11 ارديبهشت 1391